دوستانم از وقتی که فهمیدهاند میخواهم تجربیاتم را منتشر کنم مدام از من میپرسند قرار است چقدر راحت بنویسی؟ آیا همه چیز را مینویسی؟ با خنده میگویم بله همه چیز را!
چقدر این «همه چیز» ترسناک است. نوشتن از همه چیز یعنی نوشتن از ناتوانی، نوشتن از گریستن در آغوش برادر کوچکتر، نوشتن از درد، از ترس و از ترسِ تنهایی، نوشتن از ترس آیندهای «همچنان در خانه». من با نوشتن از اینها مشکلی ندارم.
نوشتن از همه چیز یعنی نوشتن از فهمیده نشدن یا بد فهمیده شدن. آن روز که در کنار رودخانه بهسختی خودم را سانتیمتر به سانتیمتر میکشیدم تا به من نرسد، جوان موتورسواری که میگذشت فریاد زد: دمت گرم. تصورش آن بود که در حال شوخی با گاوم. حالِ آن چند ثانیه من هرگز ربطی به شوخطبعی نداشت. من ترسیده بودم و هر آن منتظر فرورفتن شاخش در باسنم بودم. شوخی بزرگ، فلج شبانه پاهایم بود.
از همه چیز نوشتن یعنی نوشتن از نداشتن کنترل بر مثانه و روده بزرگ. یا نوشتن از خاموشی جنسی؛ اینکه واقعا حسی نیست. اینکه بنویسی چندباری تلاش کردم، عرق ریختم، فریاد زدم اما نشد، روزها نشد. یک روز پزشک از من پرسید، راست میکنی؟ گفتم آره اما فقط تا همین حد. سیمهای تست نوار عصب را روی پاهایم تنظیم میکرد. مکثی کرد و گفت یعنی چه؟ یعنی همین دیگه. نامبرده پرحجم میشود اما سیگنالی از لذت دریافت نمیکند. توضیح یک مهندس برق همینقدر شفاف است. حرفم که تمام شد، فورا سیمها را برداشت و روی گردنم گذاشت و چند ثانیه بعد روی کمرم. لاف توخالی نامبرده گویی دنیای از اطلاعات در خود داشت. با نوشتن از اینها هم مشکل ندارم.
نمی شود آدمی تمام عمرش را با نگرانی از افکار و رفتار دیگران سپری کند.
مهدی رودکی
نوشتن از هر چیزی یعنی نوشتن از بیپولی، نوشتن از تمام شدن پسانداز. نوشتن از کم شدن درآمد و چندبرابرشدن هزینهها. یعنی نوشتن از قرض گرفتن. با نوشتن از اینها هم مشکلی ندارم.
حال که با این همه مشکل ندارم، پاسخ من چگونه میتواند باشد؟
چیزهایی هست که نوشتن از آنها ساده نیست، چیزهایی که تصور ما از خود در ذهن دیگران را مخدوش میکند. این وقتها دست نویسنده به نوشتن نمیرود. ما نمینویسیم که خود را کوچک کنیم. بیپروانویسی برای ارائه چهرهای متفاوت از خود هم بیفایده است. دیگران برداشت خود را میکنند و تصویری که بخواهند را میسازند.
ابتلا به کرونا و مواجهه با مرگ آنچه در ذهن دیگران میگذرد را برایم کمرنگ کرد. نمیشود آدمی تمام عمرش را با نگرانی از افکار و رفتار دیگران سپری کند. من آدمام، زندگی میکنم و برخی چیزها را دوست ندارم اما تصمیم گرفتهام بنویسم؛ همه چیز را. حتی نمیخواهم در ورطه صداقت گزینشی هم بیفتم یعنی با صداقت از چیزهایی بگویم که چیزهایی را نگویم. رنج حقیقی من شاید درسی باشد برای دیگران.
پ.ن: این نوشته بخشی از رمانی است که قصد انتشار آن را دارم. میدانم رک نوشتهام. تقاضا دارم نظر خود را بنویسید.
15 دیدگاه روشن رنج حقیقی من
مهدی جان از خواندن مطالبی که مینویسی لذت میبرم. دم شما گرم
ممنونم رضا جان.
لذت برگشت به زندگی و تلاش برای آن را در شما دیدم… خیلی پیگیر سلامتی و بازگشتتان بودم… علتش را نمیدانم, شاید میخواستم بسنجم تا کجا تلاش میکنید و کجا پایان میدهید…
نتیجه جالب بود…
حرف زدن از همه حسهای درونی بد نیست…
ولی شیرین ترین تجربه های شناخت از اطرافیان و دوستان در تلخترین لحظه های زندگی اتفاق می افته… کسانی که خیلی ادعا میکنند هواسشان به تو هست…
بنویسید میخوانیم… شاید یک روز هم من نوشتم…
شما باز حس نوشتن داری ..من حس نوشتن هم ندارم
بدون ترس از چیزی، از همه چیز نوشتن، بسیار قابل احترام است ✌️
سبک نوشتن و جسارت در مطرح کردن با توانایی در نگارش و نویسندگی با هم ترکیب نابی رو درست کردە
احساس میکنم اگر کتاب و رمان رو تمام کنید و منتشر کنید میتونە خود انقلابی باشە در این نوع کار.
هر چند من واقعا کتاب خوان جدی نیستم . ولی چنین سبکی رو تا الان ندیدم و در نوع خودش میتونە بسیار جالب و آموزندە باشە
این رک نوشتن بسیار جسارت می خواهد خیلی عالیه. متاسفانه هنوز فرهنگ ما به این چیزها عادت نکرده.
شاید بعضی ها می ترسند از همه چیز نوشتن شما، دامن آنها را هم بگیرد !
دم شما و قلم زیبایتان گرم آقا مهدی عزیز.
مرسی که شهامت به خرج دادی و از خودت نوشتی و از همه مهمتر اینکه خودآگاه یا ناخودآگاه به آدما یاد میدی که اونها هم از خودشون بنویسند.
نوشتن از همه چیز شجاعت میخواد، حرفای آدمی که رکِ صاف میره میشینه جایی که باید بشینه.
با توجه به احوالات چیزی از شما کم نشده که استعدادهای دیگهای از شما رو شده، مثل همین نوشتن.. موفق باشید
جالبه بدونید من تا الان رمان نخواندم ، اواخر مطلبی راجع به کاربرد رمان خوندم و اینکه با نوشتن و خواندن رمان انسان ارامتر میشه رمان باعث میشه انسانها در صلح و ارامش در کنار هم زندگی کنند. امیدوارم نوشته های شما باعث حال خوب باشه برای خوانندگان.
چه آرزوی شیرینی برایم کردید. منم امیدوارم.
خواندن و نوشتن شاید نتواند آرامش و صلح به ارمغان بیاورد اما در بالابردن سطح خواستهها و عمقدادن به گفتگوها و حتی مشاجرات موثر است.
گزارش تجربه کلا کار با برکتیه، اینکه تا چه حد میشه تجربه رو به اشتراک گذاشت به نظرم بسته به جامعه مخاطب داره و این دانش رو شاید بیشتر از همه خودت داری از اطرافیانت و مخاطبات. فکر میکنم اساسا برداشت آدما به فراخور تشنگیشیون و سمت سوی تشنگیشون متفاوته، من دوس دارم ورای هنجار و نا هنجار و تابو شکنی های احتمالی، حرفای کسی که بی محابا در پی تجربه ی آگاهانه ی زندگیه بشنوم، خیلی در قید و بند هنجارهای گفتنیا هم نیستم. معتقدم کلام میتونه تا بینهایت اثر گذاری داشته باشه، حرف میزنی و حرفت مثل فرزندیه از شما متولد میشه، چه بسا فرزندانی که زمینه ساز خیر ابدی شدن یا شر ابدی، و چه بسا فرزدانی که حین تولد جان دادن، نکته ی دیگه هم اینه که از حکما شنیدیم، حرفو تا وقتی نگفتی در بند توئه و وقتی گفتی تو در بندشی
باقی بقایت رفیق عزیز
آدمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
خود آشکارگی شاید سخت ترین کار در نوشتن باشه ولی از اونجا که نشات گرفته از تجربه عمیق شخصی و صادقانه است، تاثیرگذار میشه. جسارت میخواد، درود بر ذهنهای آزاد
شما برای درمان خاموشی جنسی به هومیوپات مراجعه کردید؟