به آن جایی که بارها حرفش را زده بود، رسیدیم. ساحلی دنج که اصلا شباهتی به ایران خودمان نداشت. در نزدیکیهای انزلی بودیم؛ در فضایی آکنده از راحتی و به دور از بگیر و ببندهای مرسوم، در فضایی پر از انرژی و رقص.
بعد از سی و چند سال زندگی کنترل شده درون مرزهای وطن، بالاخره جوگیر شدم. لباسها را کندم و مایوپوش در بین مردان و زنان غریبه ایستادم. تا قبل از آن، لختِ خودم را یا بهتنهایی دیده بودم یا در کنار دوستان. آنهایی که فوقش، گیری به شکمم میدادند و تمام.
آنجا اما راحت نبودم. خودِ لختم را ابتدا با چند دختر و پسر که والیبال بازی میکردند، مقایسه کردم. سپس با آن مردی که بوی کباب راه انداخته بود و بادبزن را استادانه تکان میداد و همینطور با تکتک آنهایی که درون آب بودند. به مرور متوجه شدم موضوع، کیفیت اندام من یا آنها نبود. در آن فضا راحت نبودم؛ نا«راحتی» در من بود، غریبگی در من بود.
به هنجارهای جامعه، بایدها و نبایدهایش بارها فکر کرده بودم.
آه، وطن تو با ما چه کردهای.
چه محکم ما را در آغوش کشیدهای.
حرکت درون تو چه سخت است.
رهایی از تو چه نشدنیست.
آن روز شرایطی پیش آمد تا کاری بکنم و کمی از حصار هنجارهای جامعه بیرون بروم. چشمانم را بستم و چند نباید گُلدرشت را از پسِ ذهنم درآوردم و به موجی سپردم که زیر پایم را خالی کرد. شورشی بود علیه خودم. سبکتر شدم. برخی از احتیاطها رفت. دستی به قدوبالایم کشیدم. اطرافم پر بود از انسانهای لخت معمولی.
از دوران دانشگاه دوستی قروهای دارم که با تکهکلام «حرامخواری خوشمزه است»، شبانه به یخچال اتاقها تک میزد. هر چه کم میشد، کار داوود بود. آن روز وقت حرامخواری بود؛ وقت خیانت به وطن. بند مایو را سفت بستم و خود را به موج بلندی سپردم که آن دختر را با خود میبرد. دختری با موهای مشکی پرکلاغی.
10 دیدگاه روشن حرامخواری خوشمزه است
سلام مهندس. چند روزی هست مطالب شما رو با دقت میخونم. واقعا این قدرت از تحلیل روابط، تحلیل جزئیات زندگی و … منو حیرت زده میکنه. خیلی عالیه. تک تک جملاتتونو باید بشینی توی جمع علمی در موردش بحث کنی … همش این چند روز فکر میکردم مطمئنا شما کتابهایی در زمینه تحلیل روابط انسان ها و کتاب های زیر مجموعه روانشناسی رو مطالعه کرده اید و گرنه محاله نوشتن مطالبی با این حجم از معنی و … اگه افتخار بدین دعوتتون کنم به گروهی روانشناسی. اونجا در مورد همین مطالب بحث داشته باشید.
هادی جان ممنونم. بحث روانشناسی فراتر از سواد من است. تنها کاری که میتوانم بکنم مرور گذشته و بررسی بلاهایی است که بر سرم آمد یا بر سر دیگران آوردم. اگر فکر میکنید چیزهایی و معناهایی درون این کلمات است؛ از “گذشت روزگار” آموختهام.
خیلی خوب مینویسید. خواهشا ادامه بدین.
ممنونم از انرژی مثبتی که دادید.
عالی عزیزم .واقعا لذت میبرم از نوشته های قشنگت داداشم.
احتمالا اگه می دیدی یک یا چند نفر از آدمهای افراد لخت یا پوشیده دارن با گوشی موبایل از دیگران و فضا فیلم میگیرند این طغیان علیه خودت برات سختتر میشد، چون دیگه فقط خودت نبودی.
بیایم درباره فیلم گرفتن در چنین شرایطی فکر کنیم و اثری که با این کار روی آزادی های دیگری می گذاریم و اینکه این کار ما رو خواسته یا ناخواسته در خدمت تک صدای حاکم قرار میده
سلام مهدی جان
تو کاری رو می کنی که من دوست دارم بکنم
انجام بده خیال منم راحت میشه که بخشی از این کار داره انجام میشه
من هم وقتی بتونم بهانه هام رو کنار بذارم نوشته هام رو چاپ میکنم.
تو هم شروع میکنی. واژهها درونت به صف شدهاند.
نباید هایی که بایدی هستن ?
عالی بود..
وقت خیانت به وطن است حقیقتا.