جاده جنگلی به اتوبان می‌رسد

منظره عالی جنگل - رشت

سکوتی ممتد بر فضا حاکم بود؛ جز همهمه جنگل هیچ نبود. حتی صدای ماشین‌ها هم به آنجا نمی‌رسید. خودم بودم و خودم. برای آن که همه‌چیز به‌سرعت تمام شود، دویدم. از پشته کنار جاده بالا رفتم و با آن درخت تنومند عکس گرفتم. در همان حال که به میان برگ‌های کنار جاده می‌پریدم، فهمیدم که دیگر تنها نیستم.

مشاهده مطلب

حرام‌خواری خوشمزه است

مردی با شکم برآمده

به آن جایی که بارها حرفش را زده بود، رسیدیم. ساحلی دنج که اصلا شباهتی به ایران خودمان نداشت. در نزدیکی‌های انزلی بودیم؛ در فضایی آکنده از راحتی و به دور از بگیر و ببندهای مرسوم، در فضایی پر از انرژی و رقص. بعد از سی و چند سال زندگی کنترل شده درون مرزهای وطن، بالاخره جوگیر شدم. لباس‌ها را کندم و مایوپوش در بین مردان و زنان غریبه ایستادم. تا قبل از آن، لختِ خودم را یا به‌تنهایی دیده

مشاهده مطلب

سرآغاز؛ جویباری که به پیش می‌رود.

رودخانه روستای دربندی ژور

دست روی دست گذاشتن، ماندن و باز هم ماندن، شاید از خصوصیات من باشد؛ که البته است. در راه انداختن این بلاگ نیز همان الگوی رفتاری تکرار شد اما بالاخره تردیدها را شکستم. شبی از شب‌ها انگیزه لازم را از دوستی در توییتر گرفتم و شد آنچه پیش روی شماست. پیش‌تر، چند وبلاگ داشتم‌ و رها کردم. شاید ذات وبلاگ‌نویسی در همین رهایی از اجبار و نظم رایج در سایت‌ها باشد. بلاگر مجبور نیست بنویسد و اگر هم نوشت اجباری

مشاهده مطلب

سایدبار کشویی