به تماشای مردم و آتش ایستادهام، پشت به دریا و دور از ساحل. آب از زانوهایم بالاتر آمده است، ستارهها چشمک میزنند و باد ملایمی میوزد. موجهایی گهگاه میآیند و تکانی به من و ماسهها میدهند و نور تابیده بر دریا را آشفته میسازند. به شوق میآیم. با چشمانی خیره به نزدیک، خم میشوم و همسطح با دریا از رقص نور و آب فیلم میگیرم. در حس و حال خودم هستم که من و گوشی را محکم به آغوش میکشد؛ …
برچسب: امید
آدمی که دلش گرفته، حوصله هیچی رو نداره. حوصله خوندن، دیدن، شنیدن و حتی حوصله خوردن نداره. همینجوری میخواد وقت تلف کنه. از نصیحت هم که متنفره. چه کنم خدا؟ …
سر شب است و هوس بیرونرفتن دارم. باید خودم را توجیه کنم؛ هوس بهتنهایی کافی نیست. ای کاش کافی بود؛ بارها و بارها دلیلی نیافتم و منصرف شدم. این بار اما میروم و گیاه مرموز، درونم نمیخشکد. میروم تا برای دوستی کتاب بخرم. …
همیشه قبل از رفتن به این نتیجه میرسیم که باید رفت؛ ماهها و شاید سالها قبل. برای من دو سال طول کشید. در ابتدا صرفا یک ایده بود اما ایدهها بیدلیل سراغ ما نمیآیند. آمد، درونم خزید، پروبال گرفت و بهوقت رفتن، شوق داشتم. کوچ معنای غریبیست. …
غصه مال دنیا را میخورد و اهل بریز و بپاش نیست. خالههایم میگویند مادرمان، جاندوست است. راست میگویند. مادربزرگ با مرگ میانهای ندارد، هر آن به دنبال نشانهای برای زندگیست …