این کوچه‌ها هیچ گم‌نامی را مشهور نمی‌کند

کتابخانه

زنگ در را زدم و منتظر ماندم؛ خبری نشد. کلید ورودی ساختمان را هم نداشتم. چاره چه بود؟ ریموت را زدم و در کرکره‌ای پارکینگْ قیژقیژکنان درخود می‌پیچید و باز می‌شد. همین‌که تا نصفه بالا می‌آمد، کافی بود؛ خم و از زیر آن رد می‌شدم، داخل پارکینگ و پای آسانسور می‌رفتم. در فکر محاسبه زمان مناسب برای اقدام بودم که کسی صدایم کرد: – آقا. برگشتم. دختری به تورفتگی ورودی ساختمان در چند متر آن طرف‌تر اشاره می‌کرد. در هنوز

مشاهده مطلب

سرآغاز؛ جویباری که به پیش می‌رود.

رودخانه روستای دربندی ژور

دست روی دست گذاشتن، ماندن و باز هم ماندن، شاید از خصوصیات من باشد؛ که البته است. در راه انداختن این بلاگ نیز همان الگوی رفتاری تکرار شد اما بالاخره تردیدها را شکستم. شبی از شب‌ها انگیزه لازم را از دوستی در توییتر گرفتم و شد آنچه پیش روی شماست. پیش‌تر، چند وبلاگ داشتم‌ و رها کردم. شاید ذات وبلاگ‌نویسی در همین رهایی از اجبار و نظم رایج در سایت‌ها باشد. بلاگر مجبور نیست بنویسد و اگر هم نوشت اجباری

مشاهده مطلب

سایدبار کشویی