جاده جنگلی به اتوبان می‌رسد

منظره عالی جنگل - رشت

سکوتی ممتد بر فضا حاکم بود؛ جز همهمه جنگل هیچ نبود. حتی صدای ماشین‌ها هم به آنجا نمی‌رسید. خودم بودم و خودم. برای آن که همه‌چیز به‌سرعت تمام شود، دویدم. از پشته کنار جاده بالا رفتم و با آن درخت تنومند عکس گرفتم. در همان حال که به میان برگ‌های کنار جاده می‌پریدم، فهمیدم که دیگر تنها نیستم.

مشاهده مطلب

پنیر سیامزگی کره‌ای

عصبانی هستم

سر شب است و هوس بیرون‌رفتن دارم. باید خودم را توجیه کنم؛ هوس به‌تنهایی کافی نیست. ای کاش کافی بود؛ بارها و بارها دلیلی نیافتم و منصرف شدم. این بار اما می‌روم و گیاه مرموز، درونم نمی‌خشکد. می‌روم تا برای دوستی کتاب بخرم.

مشاهده مطلب

کلمات چون پنجره؛ رهایی‌بخشند

غروب و جاده

همیشه قبل‌ از رفتن به این نتیجه می‌رسیم که باید رفت؛ ماهها و شاید سال‌ها قبل‌. برای من دو سال طول کشید. در ابتدا صرفا یک ایده بود اما ایده‌ها بی‌دلیل سراغ ما نمی‌آیند. آمد، درونم خزید، پروبال گرفت و به‌وقت رفتن، شوق داشتم. کوچ معنای غریبی‌ست.

مشاهده مطلب

حرام‌خواری خوشمزه است

مردی با شکم برآمده

به آن جایی که بارها حرفش را زده بود، رسیدیم. ساحلی دنج که اصلا شباهتی به ایران خودمان نداشت. در نزدیکی‌های انزلی بودیم؛ در فضایی آکنده از راحتی و به دور از بگیر و ببندهای مرسوم، در فضایی پر از انرژی و رقص. بعد از سی و چند سال زندگی کنترل شده درون مرزهای وطن، بالاخره جوگیر شدم. لباس‌ها را کندم و مایوپوش در بین مردان و زنان غریبه ایستادم. تا قبل از آن، لختِ خودم را یا به‌تنهایی دیده

مشاهده مطلب

سایدبار کشویی